نظرات شما عزیزان:
پس از اينكه تازيها هرمزان را وارد مدينه كردند، ... لباس رسمی هرمزان را كه ردائی از ديبای زربفت بود كه تازيها تا آن زمان به چشم نديده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را كه «آذين» نام داشت بر سرش گذاشتند و وی را به مسجدی كه عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تكليف هرمزان را تعين سازد. عمر در گوشهای از مسجد خفته و تازيانهای زير سر خود گذاشته بود . هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهی به اطراف انداخت و پرسش كرد: «پس اميرالمؤمنين كجاست؟» تازيهای نگهبان به عمر اشارهای كردند و پاسخ دادند: «مگر نمیبينی، آن اميرالمؤمنين است.»
... سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست كمی با هرمزان گفتگو كرد و سپس فرمان داد، او را بكشند.
هرمزان درخواست كرد، پيش از كشته شدن به او كمی آب آشاميدنی بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت كرد و هنگامی كه ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشاميدن آب درنگ كرد. عمر سبب این كار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بيم دارد، در هنگام نوشيدن آب، او را بكشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، كشته نخواهد شد. پس از اينكه هرمزان از عمر اين قول را گرفت، آب را بر زمين ریخت. عمر نيز ناچار به قول خود وفا كرد و از كشتن او درگذشت. اين باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ريختن آب بر زمين، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند.پاسخ:مرسی ولی متوجه منظورت نشدم سر چه موضوعی شرط بسته بودی ؟!
Design By : Night Melody |